هدف ها و شیوه های داستان پردازی در قرآن

پدیدآورمحمدرضا سنگری

نشریهرشد آموزش قرآن

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 1070 بازدید
هدف ها و شیوه های داستان پردازی در قرآن

محمدرضا سنگری

محمد رضا سنگری دکترای زبان و ادبیات فارسی داستان پردازی و داستان سرایی در ادبیات و فرهنگ جوامع، سهمی بزرگ و نقشی شگرف ایفا کرده است و سخنی گزاف نیست اگر بگوییم، اصلی‏ترین بخش از پیکره ادبیات جوامع دیروز و امروز را همین عنصر ارجمند و مؤثر تشکیل می‏دهد.
داستان برای کودکان، پلی برای ورود به جهان ناشناخته‏ها، بارورکننده تخیل و خلاقیت ذهنی، آفریننده باورها و منش‏های اصیل و آرامش بخش قلب و زداینده اضطراب می‏تواند باشد.
اگر خانواده‏ها با داستان‏های سازنده و شیوه ارائه داستان آشنا شوند، می‏توانند در لحظه‏های فراغت، به ویژه هنگام خوابیدن کودکان، خواب آن‏ها را شیرین و بخشی از نیازهای ذهنی و روانی آنان را پاسخگو باشند.
داستان برای بزرگ‏ترها نیز ضرورتی همواره است.آن‏جا که طرح مستقیم مسائل تأثیر چندانی نمی‏بخشد، یا مسأله برای مخاطب سنگین و دیریاب و دیر هضم است، داستان می‏تواند گره‏گشایی کند و دریافت را تسهیل و تسریع سازد.داستان می‏تواند تأمل برانگیز، حرکت آفرین و سمت دهنده عواطف و اندیشه انسان باشد، و به همین دلیل، اندیشه‏وران و فرزانگان، در حوزه معارف و علوم گوناگون، همواره از این قالب و ابزار موفق و مؤثر، بهره جسته‏اند.در ادبیات و فرهنگ جوامع کهن و تمدن‏های درخشان گذشته، همچون یونان، روم، ایران، مصر و...داستان‏های فراوانی می‏توان یافت که جلوه‏گاه باورها، یافته‏ها و گاه آرزوها و آرمان‏های تحقق نیافته و احیانا ناکامی‏ها و شکست‏های آن‏هاست.
گرچه گاه داستان‏هایی را نیز می‏توان یافت که به انگیزه فریب و تخدیر یا مسخ حقیقت، بافته و ساخته شده‏اند.
قرآن که آخرین کتاب در زنجیره پیوسته کتاب‏های پیامبران در تاریخ است، به مدد داستان و مثل(دو عنصر بنیادین در انتقال مفاهیم)به تفهیم و طرح مفاهیم و مضامین بلند خویش می‏پردازد و گاه غامض‏ترین و عمیق‏ترین مسائل را با طرح یک مثال یا اشاره به داستان، تبیین می‏کند.به همین دلیل هم خود را، «تبیانا لکل شی‏ء»می‏داند؛یعنی قرآن، کتابی پیچیده نیست، روشن و صریح است و روشنی و صراحت قرآن عمدتا با همین دو عامل ایجاد شده است:داستان و مثل.
تردیدی نیست که همین ویژگی، جانمایه عظیم‏ترین و جاودانه‏ترین آثار ادبی ما شده است.در آثار داستانی عارفانه فارسی، حتّی مثنوی‏های حکمی و موعظه‏ای(ادب تعلیمی)، بهره‏گیری از داستان و مثل، پررنگ‏تر و برجسته‏تر از دیگر عناصر به چشم می‏خورد.«مثنوی»عظیم مولانا، «گلستان» و«بوستان»، «منطق الطیر»عطار، در جای جای خود، با طرح حکایت، و یا اشارت و کنایتی به حکایتی، دلپذیرترین و جذاب‏ترین مطالب و مضامین را عرضه داشته‏اند.رمز جاودانگی و گره خوردن این کتاب‏ها با زندگی و فرهنگ جامعه، بی‏ارتباط با این ویژگی نیست.امتیاز بارز این خصوصیت، قابل فهم کردن مطالب و امکان دریافت سریع و صحیح، و ارتباط صمیمی میان نویسنده و خواننده است.
اگر این داستان‏ها و مثل‏ها از آرایه‏های هنری و بیان هنری برخوردار باشند، بهتر و زودتر با ذائقه و روح زیباگرای خواننده پیوند می‏یابند و مطالعه حافظه اجتماعی گواه این حقیقت است.
این که از هزاران اثر در تاریخ غنی ادبی ما، تنها معدود آثاری پا به پای نسل‏ها و عصرها پیش آمده و دوام یافته‏اند، ناشی از بیان هنرمندانه، همخوانی با نیاز عمیق انسان‏ها و بهره‏وری از همان عناصر نیرومند، مثل داستان است.

ویژگی داستان‏های قرآن

1.عدم تمرکز در طرح موضوعات و مطالب:

موضوعات، چه اخلاقی، چه فقهی، چه تاریخی، چه اجتماعی و غیره، یکجا مطرح و بررسی نمی‏شوند، بلکه در صور مختلف و به تناسب، توزیع و گسترش یافته‏اند.به همین دلیل، هیچ موضوعی را در قرآن نمی‏توان تعقیب کرد که برای فهم آن لازم به خواندن همه قرآن نباشد!این خصوصیت در هیچ کتاب دیگری یافت نمی‏شود.به دیگر زبان، پیوستگی و در هم تنیدگی مسائل و موضوعات در قرآن، محقّق را وامی‏دارد تا برای دریافت درست یک موضوع، صدها موضوع دیگر را مرور و مطالعه کند.
داستان‏ها نیز در قرآن از همین ویژگی برخوردارند.مثلا داستان حضرت موسی 1 گرچه تقریبا یکجا در سوره قصص ذکر شده است، اما در اکثر سوره‏های دیگر، گوشه‏هایی از آن به تناسب و از دیدگاه و چشم اندازی متفاوت مطرح می‏شود.
طرح داستان در قرآن، گاه از میانه و با برشی از حادثه انجام می‏گیرد.گاه تنها یکی از حوادث داستان به ضرورت مطرح می‏شود و گاه نیز تنها به خود ماجرا یا شخصیت اصل ماجرا اشاره می‏رود.در این‏جا برای تبیین دقیق آنچه رفت، به نمونه‏ای روشن از همان شیوه در سوره قصص اشاره می‏کنیم.
در این سوره همان‏گونه که اشاره شد، داستان موسی(ع)به تفصیل-نسبت به دیگر سوره‏ها-آمده است.
در آغاز سوره، پس از اشاره به حقیقی بودن داستان، با شروعی دلپذیر به بیان داستان می‏پردازد:«و اوحینا الی امّ موسی انْ ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیمّ و لا تخافی و لا تحزنی انا رادّوه الیک و جاعلوه من المرسلین»:و به مادر موسی وحی(الهام)فرستادیم که کودک خود، موسی را شیر بده و هرگاه نگران و بیمناک او شدی(کشف و کشته شدن به دست مأموران فرعونی)، او را در دریا بیفکن و بیمناک و اندوهناک مباش.ما او را به تو بر می‏گردانیم و او را از پیامبران قرار خواهیم داد.
اگر از زیبایی‏ها، دقایق و لطایف بیان داستان که بر تأثیر داستان افزوده است‏ بگذریم، داستان ناگهانی آغاز می‏شود.بخشی از حوادث مطرح شده‏اند و بیش از شخصیت اول داستان، یعنی موسی(ع)، شخصیت منفی داستان، یعنی فرعون، و بخشی از خصوصیات او بیان شده است. 2 این مقدمات-ستم فرعون و نسل‏کشی او-زمینه‏ای است برای توجیه رفتار مادر موسی و الهام الهی.شنونده، چرایی حوادث را از همان آغاز در می‏یابد و کشف می‏کند.و به عبارت دیگر، حلقه مفقوده‏ای در زنجیره حوادث وجود ندارد.گاه پس از بیان حادثه یا حوادثی از یک داستان، آن داستان رها می‏شود و به داستان دیگری که زمینه‏ساز نتیجه‏گیری گسترده‏تر و تعمیم یافته‏تر از یک ماجراست، پرداخته می‏شود.تردیدی نیست که این داستان‏ها به دلیل وجه مشترک در کنار هم قرار می‏گیرند.به هر حال، این شیوه(عدم تمرکز)خصوصیتی قرآنی است و داستان‏هایی که جزئی از قرآنند نیز تابعی از این ویژگی هستند.جالب این جاست که سوره یوسف از این ویژگی مستثناست.یعنی تقریبا تمام داستان به صورت یکپارچه به ماجرای یوسف و پدر و برادرانش می‏پردازد و در نهایت، با نتیجه‏گیری پایان می‏پذیرد.اما این بدان معنی نیست که نام یوسف در خارج از سوره یوسف ذکر نشده باشد، بلکه به صورت گذرا-نه تفصیلی -به او اشاره شده است. 3

2.حقیقی بودن داستان‏ها:

قرآن خود بر این نکته تصریح و تأکید دارد که این داستان‏ها حقیقی هستند و پرداخته تخیّل و ذهن و به عنوان افسانه و «اساطیر»نباید قلمداد شوند.داستان‏ها «واقعیت»داشته‏اند و اکنون نیز «حقیقت»آن‏ها عرضه می‏شود، بی‏هیچ پیرایه و افزودن یا کاستن و حذف کردن.در آیه 3 سوره قصص می‏فرماید:«نتلوا علیک من نبأ موسی و فرعون بالحق لقوم یؤمنون.»
حتی چنین نیست که داستان واقعیت داشته باشد، اما تخیل نیز با آن در آمیخته و به ضرورت، در مواقع و شرایط خاصی، داستان را پرورده و پرداخته و بارور ساخته باشد؛هر چه گفته می‏شود، عین واقعیت است 4 ؛واقعیت‏هایی نمادین از حقیقت و آیتی برای همیشه حیات انسان.داستان‏های قرآن، سنگ نشان راه و سرانگشتی به سوی جاده‏اند.داستان، «عرضه‏گاه»عوامل پیروزی یا شکست انسان و «عبرت‏گاه»چشم‏هایی است که به جست و جوی«راه»پرداخته‏اند.
داستان‏ها یا برش داستان‏ها، تابلوهایی هستند از سیمای انسان و کوششی تا پرده‏ای و گوشه‏ای و زاویه‏ای از منش و حالات و رفتار انسان‏ها و جامعه‏ها در شرایط و اوضاع گوناگون نشان داده شود.

3.شخصیت‏های قرآن در داستان‏ها تیپ‏های متفاوت اجتماعی هستند:

در داستان‏ها، گاه از پیامبران(آدم(ع)، نوح (ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع)و...)گاه مردم و اقوام(بنی اسرائیل، اصحاب سبت، عاد و ثمود، و...)زنان (آسیه، مریم، زن لوط، زن نوح، زلیخا و...)مشاغل مختلف اجتماعی(نجّار، چوپان، سنگتراش، غوّاص، بنّا و...)و حتّی جز انسان(جنّ و ملک)سخن رفته است.بیش‏ترین نقش از آن انبیاست و کم‏تر از همه جنّ و ملک 5 .
سیمای این شخصیت‏ها گاه مثبت و گاه منفی است.حتی گاه از مؤاخذه انبیا(آدم و یونس و...)سخن دارد و یا از انحراف زنان(همسر لوط و همسر نوح)و گاه انحراف قوم و جامعه (بنی اسرائیل و عاد و ثمود).گاه نیز به ترسیم سیمای مثبت و درخشان زنان(آسیه و مریم)و افراد(حبیب نجار، چوپان دقیانوس)و گاه دسته‏ها و گروه‏ها، مانند ربیّون 6 می‏پردازد.در تمامی این داستان‏ها، دو نکته همواره مورد نظر است:یکی این که«انذار و تنبّه» مهم‏ترین تکیه‏گاه داستان است و طرح داستان برای هشدار و بیدار باش فرد یا جامعه، برای اجتناب از مسیر انحرافی و انحطاط آفرینی است که اقوام و ملل گذشته پیموده‏اند و می‏توان گفت اغلب داستان‏ها به طلوع و غروب تمدن‏ها پرداخته‏اند.
نکته دیگر این که انسان موجودی محکوم نیست، بلکه انتخابگر است و می‏تواند در سیاه‏ترین و تباه‏ترین فضا و شرایط، زیستی سالم و منش و اندیشه‏ای پاک و فرهیخته داشته باشد(زن فرعون)و یا در بهترین فضا و موقعیت، آلوده و تبهکار باشد(همسر لوط).

4.داستان‏های قرآن نه برای سرگرمی(لهو و لغو)است و نه پر کردن خلأ زمانی:

آنچه در بسیاری از داستان‏های کهن و فراوان‏تر از آن، در داستان‏های امروزی می‏توان یافت، فقدان هدف‏های متعالی و ارجمند در بیان داستان است.در قرآن داستان‏ها ابزاری هستند برای دستیابی به این هدف‏ها:

الف)عبرت گرفتن:

«لقد کان فی قصصهم عبرةً لاولی الالباب»(سوره یوسف، آیه 111).عبرت به معنی «عبور کردن»از سطح به عمق، از ظاهر به باطن و از پوسته به مغز است.قرآن بر این نکته تصریح می‏کند که سرگذشت اقوام گذشته عبرتی است برای آنان که با آباد کردن دنیا و به قیمت عمران و آبادانی زندگی مادی، به تخریب و ویرانگری ارزش‏ها و منش‏های والای انسانی می‏پردازند 7 .گاه نیز از«عبرت»با مفهومی نزدیک به آن، یعنی«تفکر»یاد می‏کند. 8

ب)

در پی عبرت گرفتن، هدایت و رحمت و تصحیح مسیر زندگی مطرح می‏شود.در ادامه آیه 111 سوره یوسف آمده است:
«ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الّذی بین یدیه و تفصیل کل شی‏ء و هدّی و رحمةً لقوم یؤمنون»:این داستانی دروغ پرداخته نیست، بلکه تأییدی است بر آنچه روی داده و تفصیل هر چیزی، و هدایت و رحمتی است برای ایمان آورندگان.

ج)

داستان‏های قرآن برای آرامش و ثبات قلبی است.داستان می‏تواند درمان اضطراب‏ها، نگرانی‏ها و ترس‏های انسانی باشد.بی‏دلیل نیست که امروزه «داستان درمانی»روشی برای حل اختلالات روانی و رفتاری محسوب می‏شود.شاید مطالعه سرگذشت کسانی که در کشاکش هزاران موج و خطر، ره به ساحل برده‏اند و خطرگاه‏ها را به مدد ایمان و بصیرت پشت سر نهاده‏اند، به رهپویان، قوت قلب ببخشد تا خود را تنها احساس نکنند و«راه»را ناپیمودنی نینگارند.احساس این که«راه»، پیش از ما «رهروانی»پیروز داشته است، باعث می‏شود که گام‏ها استوارتر برداشته شود و مقصد نزدیک‏تر و روشن‏تر گردد.جز این، انسان در می‏یابد که در جهان عمل و عکس العمل به سر می‏برد و هیچ تلاشی بی‏ثمر و هیچ جنایتی بی‏عقوبت نخواهد ماند.بارها در قرآن به پیامبر گوشزد می‏شود که پیش از تو نیز رسولانی آمده‏اند که رنج برده‏اند و پس از تو نیز این سنّت الهی هست که بی‏تحمل رنج، راهی به مقصد ختم نپذیرد.پس داستان‏های قرآن از این نظرگاه، ابزاری برای آرامش و ثبات قلب محسوب می‏شود:
«و کلاّ نقص علیک من انباء الرّسل ما نثبّت به فؤادک و جاءک فی هذه الحقّ و موعظة و ذکری للمؤمنین»:و هر کدام از قصّه‏های پیامبران را که بر تو می‏خوانیم، با آن دلت را استوار می‏داریم و در این قصّه‏های حق، تو را و مؤمنان را موعظه و یادی است.

5.خوارق عادات و معجزات:

در کم‏تر داستانی از قرآن است که ردپایی از معجزه و خارق عادت نباشد:تکلم سلیمان با پرندگان، آوردن تخت بلقیس، شکافتن نیل، باریدن باران خون و قورباغه و...از آسمان بر بنی اسرائیل، توفان نوح، گردباد و زلزله و وزش بادهای سخت بر قوم عاد و ثمود، و سرانجام سرکوبی اصحاب فیل و نمونه‏هایی از این دست که گاه استخوان بندی داستان را تشکیل می‏دهند.
البته طرح هیچ داستانی برای مطرح کردن خوارق عادات نیست، بلکه همه این‏ها نیز به عنوان«آیت»معرفی می‏شوند؛ یعنی ابزار و اسبابی هستند برای عبرت، موعظه، معرفت نسبت به خدا و یا نشان دادن سرانجام دردناک ستمگران و بیدادگران در تاریخ.عناصر فرامادی در اساطیر نیز وجود دارند.ویژگی‏هایی همچون رویین تن بودن اسفندیار و آشیل یا کمک سیمرغ به رستم در هنگامه به بن‏بست رسیدن پهلوان، شبیه به این معجزات و خوارق عادات هستند، با این همه، مقوله معجزه را هرگز نباید با این امور قیاس کرد.

6.داستان‏های قرآن:

از جنایت‏ها، عشق‏ها، خیانت‏ها و رخدادهای غیر اخلاقی و ضد ارزشی سخن دارد، اما سعی می‏کند به این مسائل با اشاره و نماد نزدیک شود، نه با ارائه جزئیات به گونه‏ای توصیفی و تصویری:نمونه‏ای 9 زیبا و جالب از این ویژگی را در فرار حضرت موسی از مصر و رفتن به سوی مدین می‏توان یافت.موسی، خسته و کوفته، گرسنه و عطش زده، در سایه سار درختی آرمیده است.ناگهان متوجه می‏شود عده‏ای بر آب مدین هجوم آورده و آب را به حیوانات خود می‏دهند، اما در آن طرف، دو زن با زحمت بسیار می‏کوشند گوسفندان خود را از فرار کردن و رفتن به سوی آب بازدارند.تنهایی و تفاوت رفتار این دو زن و کار سنگین شبانی که بر عهده دارند، توجه موسی را جلب کرد.جلو رفت و از آن‏ها پرسید:«کار شما در این‏جا چیست؟»از زبان قرآن بشنویم:«و لما ورد ماء مدین وجد علیه امّةً من النّاس یسقون و وجد من دونهم امرأتین تذودان قال ما خطبکما؟»
و این آغاز آشنایی موسی با دختران است.تا این جای ماجرا، هیچ گونه تحریک و صحنه‏سازی عاطفی و هیجان انگیز وجود ندارد.دختران خود را معرفی می‏کنند:
«قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء و ابونا شیخ کبیر.» 10 تقدیم و تأخّرهای قرآن بی‏دلیل نیست؛این که دختران ابتدا عمل خویش را توجیه می‏کنند و سپس انگیزه اصلی چوپانی را پیری پدر معرفی می‏کنند، جای تأمّل دارد.تفاوت دختران به لحاظ اعتقاد به ارزش‏ها و تربیت ویژه مذهبی که دارند، برای موسی آشکار می‏شود و دختران در حقیقت خود را این گونه به موسی می‏شناسانند.البته این شیوه‏ای از شناسایی است که به گونه‏ای طبیعی پیش می‏آید.بسیاری رخدادهای درونی در این جا ناگفته می‏مانند.
موسی جوانمردانه گوسفندان ایشان را آب می‏دهد: «فسقی لهما ثمّ تولّی‏ الی الظّل فقال ربّ انّی لما انزلت الیّ من خیر فقیر.» 11 پس از سیراب شدن گوسفندان، موسی بی‏اعتنا به سایه باز می‏گردد و از خدا غذایی برای رفع گرسنگی می‏طلبد.دختران می‏روند و موسی را«در خویش»با خاطره‏ای دلپذیر همراه می‏برند.این از نکاتی است که پرداخت به آن در یک اثر هنری مذهبی، بدون شک کار بس پیچیده‏ای است. پرداختن به چنین موضوعاتی، با حفظ موازین عفت و اخلاق و ارزش‏های متعالی، آن هم در جامعه مذهبی که به دلیل حریم‏ها، نزدیک شدن به آن‏ها غیر ممکن است و در صورت پرداخت، با ناکامی و در هم شکستن حرمت‏ها و ارزش‏ها قرین‏ می‏گردد، دشوار است.دقت در نحوه پرداخت قرآن کریم به این موضوع و اشارات و مرز بین اشارات و وقایع عینی که در پشت آن حضور دارد، می‏تواند برای هنرمندان بسیار مؤثر باشد.
دختران رفتند، اما پس از مدت کوتاهی یکی از آن‏ها بازگشت.در تصویر قبلی که دختران نشان داده شدند، نحوه معرفی آنان با خودداری از ورود میان جمعیت و تربیت آنان زیر نظر پدری پیامبر بود، اما اینک نحوه معرفی کاملا تغییر کرده است.این یکی از دختران است که می‏آید.چگونه؟قرآن می‏توانست به نحوه راه رفتن او اشاره نکند.آن وقت ما می‏توانستیم همه‏گونه حدسی راجع به او بزنیم.موسی خسته و گرسنه و چشم به راه غذاست که ناگهان دختر را می‏بیند که به سوی او می‏آید.آیا پشت این تصویر، در دل موسی چه احساساتی بیدار می‏شود؟کسی نمی‏تواند درباره دختر تصویری کم و بیش به دلخواه، در ذهن ایجاد کند.قرآن کریم از همان آغاز با اشاره به راه رفتن دختر، فضای داستان را در حریمی از عفاف و تقدس فرو می‏برد و به خواننده اجازه نمی‏دهد که در شخصیت دختر جز این عفت و پاکدامنی، به
داستان‏های قرآن، از جنایت‏ها، عشق‏ها، خیانت‏ها و رخدادهای غیر اخلاقی و ضد ارزشی سخن دارد، اما سعی می‏کند به این مسائل با اشاره و نماد نزدیک شود، نه با ارائه جزئیات به گونه‏ای توصیفی و تصویری
جست و جوی خصوصیات متضاد آن باشد:«فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء قالت انّ ابی یدعوک لیجزیک اجر ما سقیت لنا.» 12
این همان دختری است که موسی در ذهن او خاطره‏ای از خود باقی گذاشته و اینک«تمشی علی استحیاء»، بر هودجی از وقار و حیا به سویش باز می‏گردد.این تمهید یک ازدواج است و ترسیم عشقی پنهان در هاله‏ای از تقدس و اشارات لطیف و بدیع.شاید یک داستان‏نویس امروزی که پروای قلم و نوشتن نیز نداشته باشد، در ترسیم این لحظه به«صورت گل انداخته از شرم دختر»اشاره می‏کرد، اما قرآن شرم را در گام‏های دختر توصیف می‏کند نه در سیمای او!بی‏آن که از دست و پا گم کردن توصیفی و نشانی باشد.همین دختر که اینک موسی را به خانه می‏خواند تا پاداشی از پدرش دریافت کند، همان است که بعدها به پدر پیشنهاد می‏دهد:که‏«قالت احداهما یا ابت استأجره انّ خیر من استأجرت القوی الامین.» 13
در پس این جمله چه خواهش و تمنایی نشسته است؟او درست بر دو چیز انگشت نهاده است:1.نیاز، نیاز شعیب به انسانی قوی؛2.نیاز او به انسانی امین و قابل اعتماد.ترتیب این صفات نیز زیرکانه و معنادار است و چگونه ممکن است پدری زیرک و هوشیار همچون شعیب در نیابد!
معلوم می‏شود آنچه ذهن و دل دختر را مشغول داشته، همین است؛قوی و امین بودن.و آیا این محبوب و مطلوب همه زنان نیست، آن‏گاه که به مرد می‏رسند و همتای خویش را جست و جو می‏کنند؟
می‏بینیم همه چیز تنها با ایما و اشاره و ایجاز می‏آید، در بیانی همه اعجاز.در این بیان، بدون این که به ورای این اشاره پرداخته شود و ذهن و روح خواننده را در کشش‏های عصبی یا هیجانی فرو برد و بدون این که در این میان قدسیت مقام دختر و قدسیت رابطه، در مظان تزلزل قرار گیرد، خواننده همه چیز را در می‏یابد و روح او تا فرازهایی برین به پرواز در می‏آید.
در سوره یوسف نیز از همه خشونت و جنایتی که برادران، مرتکب می‏شوند، فقط یک تصویر ارائه می‏شود؛تصویری آرام، بسیار متین، بدون کشش عصبی، بدون تغییر لحظه به لحظه حالات و حرکات این دو طرف.اما این تصویر را در تکان دهنده‏ترین حالات و صحنه‏ها مطرح می‏کند.دست‏ خواننده را می‏گیرد و به فضای جنایت می‏برد بر سر چاه.
عده‏ای مرد قوی و خشن که حسادت، تمامی عواطف انسانی آن‏ها را نابود کرده و به گرگ درنده تبدیلشان ساخته است، در فضایی مخوف بر سر چاهی عمیق، بر سر بچه‏ای کوچک ریخته‏اند.دارند لختش می‏کنند و بچه در وحشت و شگفتی، التماس می‏کند؛از این برادر به آن برادر. او انتظار دارد به جای پدر به او ابراز علاقه کنند، او را به روی زانوان بنشانند، بر سرش دست محبت بکشند، برایش سرگرمی و خوراکی تدارک ببینند و...اینک برهنه‏اش ساخته‏اند.کتکش می‏زنند و هیچ کس برای یاری نیست.
یوسف به خارها دست می‏زند.دامن برادران را می‏چسبد و به چاه تاریک و وحشت‏انگیز نگاه می‏کند.یوسف ضجّه می‏زند، برادران را یکایک صدا می‏زند و آن‏ها را با چشمان سرد و از حدقه در آمده که بارقه‏ای از انسانیت و ترحم در آن نیست، به سوی چاهش می‏رانند و بالاخره موفق می‏شوند و بیان قرآن:«فلما ذهبوا به و اجمعوا ان یجعلوه فی غیابت الجبّ و اوحینا الیه.» 14
پشت این تصویر متین که با شرم بسیار به پرداخت یک فاجعه انجامیده است، چنین لحظاتی خشن و پر از کشش عصبی نهفته است.قرآن سعی می‏کند، در حین درگیری این انگیزه و این حرکات، با ارزش‏های والای خود به اشاعه ارزش‏های سوء و زشت، و شر و باطل گرفتار نگردد و عمده ظرایف در همین چگونگی طرح ماجرای غیر اخلاقی است. 15
قرآن بنا ندارد اعصاب را تهییج کند و از کشش‏های عصبی و هیجانی برای خود کسب خواننده و بیننده کند.قصد قرآن پرده برداری از عواقب یک حس ویژه نفسانی و روحی و آثار آن است.
زیباتر و دقیق‏تر این‏جاست که قرآن به بقیه ماجرا نمی‏پردازد.نمی‏گوید در عمق چاه تاریک و مخوف بر یوسف چه گذشت.تنهایی، مبهم بودن آینده، جسمی که زخم خورده و برهنه است و برادرانی که بر فراز چاه راهی برای پوشاندن جنایت خود نمی‏جویند و پدری که منتظر است، از هیچ کدام سخن نیست.«فلمّا ذهبوا به و اجمعوا ان یجعلوه فی غیابت الجبّ و اوحینا الیه لتنبّئنّهم بامرهم هذا و هم لا یشعرون»:
هنگامی که او را بردند و در بن چاه افکندند، به یوسف وحی نمودیم که قطعا آن‏ها را متوجه کار زشتشان خواهیم کرد، در حالی که این‏ها نمی‏دانند.
سخن از نجابت یوسف نیست تا ماجرا یکجا تکلیفش تعیین شود؛نه، سخن از سرنوشت«جنایت»است و عاقبت جانیان و این از لطایف داستان‏های قرآن است.
به هر حال، شیوه پرداخت داستان، معرفی شخصیت‏ها، لحن و سبک بیان حادثه‏ها، جدال‏ها و فضای کلی داستان، پر جاذبه و پر کشش، اما به دور از آفرینش کشمکش‏های عصبی و هیجانی است.شناخت زیبایی و شکوه داستان پردازی در قرآن، میدانی فراخ‏تر از این نوشته اندک و نارسا دارد.باید با نگاهی دقیق‏تر در تک تک داستان‏های قرآن به تأمّل ایستاد و «یافته‏ها»را در معرض نگاه و اندیشه نسلی قرار داد که می‏خواهند عمیق‏تر بدانند، عمیق‏تر بیندیشند، عمیق‏تر بنویسند و عمیق‏تر زندگی کنند.
جز این با الهام از قرآن باید داستان را جدی‏تر گرفت و از این قالب ارجمند برای انتقال مفاهیم و تزریق ارزش‏ها، بیش‏تر بهره گرفت که ذکر بیش از 200 داستان در قرآن که حدود سه چهارم قرآن را در بر می‏گیرند، نشان دهنده تأثیر و نفوذ و کارایی داستان است.داستان‏ها، آینه زندگی و اصلا خود زندگی هستند، و مگر می‏توان در اندیشه بهتر زیستن بود و داستان‏ها را نادیده گرفت؟

زیر نویس

(1).نام حضرت موسی 136 بار در قرآن ذکر شده و به سرگذشت هیچ پیامبری همراه با نام او، این همه اشاره نشده است.
(2).مثلا به استکبار فرعون(ان فرعون علا فی الارض)و آفریدن تفرقه و شکاف در جامعه(و جعل اهلها شیعا)و کشتن فرزندان پسر و رها کردن دختران(یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم)اشاره شده است.
(3).سوره انعام، آیه 84 و سوره غافر، آیه 34.
(4).آیه 111 سوره یوسف تصریح دارد که:«لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری و...»یعنی این داستان‏ها افترا و دروغ و پرداخته تخیل نیستند.
(5).از جن در داستان‏های سلیمان چند بار یاد شده است.یک سوره در قرآن نیز تحت همین نام آمده است.در آیاتی چند نیز از نقش منفی جن یاد می‏شود.
از ملک نیز در خلقت انسان، مرگ و..یاد شده است.داستان هاروت و ماروت بر حسب آنچه تاکنون گفته شده است، داستان دو ملک نیست و اسرائیلیات با آن سخت در آمیخته است.برای توضیح و تصحیح آنچه تاکنون شنیده شده است، به تفسیر ارزشمند المیزان مراجعه شود.
(6).سوره روم، آیه 9.
(7).همان.
(8).در آیه 176 سوره اعراف آمده است:«فاقصص القصص لعلهم یتفکرون.»
(9).رهنورد، زهرا.«هنر و زیبایی در قصص قرآن»(قصه یوسف)، کیهان، یکشنبه 25/8/1365.
(10).سوره قصص، آیه 23.
(11).همان، آیه 24.
(12).همان، آیات 23 و 24.
(13).همان.
(14).سوره یوسف، آیه 15.
(15).زهرا رهنورد، پیشین.

مقالات مشابه

ينامتنيت قرآنی در شعر ايليا ابوماضی

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی در ادبیات

نام نویسندهقاسم مختاری, سمیه ماستری فراهانی

واکاوی فنون نوین داستان‌نویسی در قصص قرآن کریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمحمدرضا فریدونی, سیدمهرداد موسویان

بررسی شواهد قرآنی در زمان «وا إسلاماه» اثر علی احمد باکثیر

نام نشریهنقد ادب معاصر عربی

نام نویسندهسیداسماعیل حسینی اجداد, سیده‌اکرم رخشنده‌نیا, سهیلا گیاهبان

بازتاب موضوعی قرآن کریم در آثار مصطفی لطفی منفلوطی

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهمهین حاجی‌زاده, علی خالقی

رابطة عناصر داستاني در داستان‌هاي كوتاه قرآني

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهعباس اشرفی, سیدسلمان موسوی تلوکلایی

علل گرایش قرآن به قصه

نام نشریهرشد آموزش قرآن

نام نویسندهنسرین سجادپور

شخصیت پردازی زن در قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهعلی نبی‌اللهی

تصویر آفرینی شخصیت ها در سوره یوسف

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهخلیل پروینی, مرتضی زارع برمی

اسلوب هاى داستانى قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعباس اشرفی, معصومه حیدری

فی مفهوم القص القرآنی و فنّیته

نام نشریهالمنهاج

نام نویسندهعبدالمجید زراقط